بحثهای جالبی بین نسبت دین و توسعه صورت گرفته که متأسفانه بهصورت بایسته مورد ژرفکاوی قرار نگرفته؛
و من فکر میکنم که شرایط کنونی جامعه ما اقتضا میکند که ما به بنیادهای اندیشهای و اصول و مبانی شهید بهشتی برگردیم و آنها را واکاوی کنیم. از این منظر وقتی به آثار وبر، پارسونز، ماکسیم رودنسون، سومبارت و حتی دورکیم و دیگران نکاه میکنیم، متوجه میشویم که اینها روی یک نکته اشتراک نظر دارند و آن این است که دین بههیچوجه مانع توسعه نیست. اما اینکه تحت چه شرایطی دین میتواند نیروی محرکه توسعه باشد و تحت چه شرایطی میتواند مانعی در برابر توسعه قرار بگیرد دقیقاً اگر بخواهیم از زاویه اسلوب روششناختی به این قضیه نگاه کنیم، برمیگردد به اینکه آن پژوهشگری که در این زمینه کار میکند چقدر وقوف روششناختی دارد و به مسئله نقص اطلاعات از سوی بشر اشراف دارد. پیشرفتهای نظری خارقالعادهای که طی سه دهه اخیر در ادبیات توسعه از این زاویه پدیدار شده درک ما راجع به این مسئله خیلی عمیقتر کرده است. بخصوص آنهایی که در حوزه اقتصاد کار میکنند، بیش از دو قرن بخش بزرگی از تحلیلهای خودشان را به فرض اطلاعات کامل بناکرده بودند و در چارچوب این فرض با بحرانهای بزرگی روبرو شدند و در واکنش به این بحرانها «آموزه نهادگرایی» را مطرح کرد که انسانها اطلاعاتشان ناقص است و این اطلاعات ناقص چند محدودیت دارد. اول اینکه همین اطلاعات ناقص توزیع نامتقارن دارد. یعنی هر کس چیزهایی میداند که دیگری نمیداند و بالعکس و این اطلاعات نامتقارن میتواند نیروی محرکه رفتارهای فرصتطلبانه باشد.
نکته مهم دیگری که از این زاویه به بحث گذاشته میشود این است که حتی اگر اطلاعات انسانها، کامل میبود به اعتبار اینکه قدرت پردازش ذهن انسان نامحدود نیست ناگزیر وقتی اطلاعات بخواهد منشأ انتخاب، بشود؛ چه در بازار سیاست، اقتصاد و اجتماع و فرهنگ باید از صافی ذهن عبور کند. از این زاویه نهادگراها به اعتبار نقش تعیینکنندهای که باورهای دینی در صافی ذهن افراد دارند، طرز تلقی ما از دین و نقش تعیینکنندهای که این طرز تلقی بر سرنوشت ما دارد تأکیدهای مثالزدنی را انجام میدهند. البته این هم جنبه ایجابی و هم جنبه سلبی دارد. درواقع نشان میدهند که اگر تحلیلها و برداشتهای ایستا و جامد از دین داشته باشند چطور میتواند دین را بدنام کند و اگر از دین بد دفاع کنند اثر سوء بر نظام حیات جمعی خواهد داشت و برعکس اگر طرز تلقیها، جامعنگر و دورنگر و همهجانبهنگر باشد چقدر کمک میکند به اینکه هم دین اعتبار عملی گسترده در دنیا پیدا کند و راهنمای عملی باشد که مکمل عقل و علم قرار گیرد. بحثهای زیادی در این زمینه ذیل عنوان «وابستگی به مسیر ذهنی و نقش آن در انحطاط و توسعه جامعه» وجود دارد. از این زاویه من به اعتبار چهار دهه مطالعه بهنوبت منظمی که درزمینهٔ داشتهام، معتقدم واکاوی اندیشههای آیتالله شهید دکتر بهشتی، میتواند یک نکته عزیمت برای یک فهم عمیق از چرایی استمرار توسعهنیافتگی در ایران و دست یافتن به یک اسلوب روشمند فکری برای برونرفت از دورههای باطل توسعهنیافتگی در ایران باشد. فکر میکنم که اگر به کار ارزشمند «کلوپ رم» در ربع پایانی قرن بیستم صورت گرفت و با عنوان «جهان به کدام سو میرود؟» برگردیم؛ اهمیت بازنگری بنیانهای روششناختی اندیشههای شهید بهشتی بهتر آشکار میشود.